بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 193
کره ارض از آن روی که بیشتر بر گرد خویش میگردد، در همین گردش خودبینانه است که بیشمار پشت بر نور آفتاب عالم تاب دارد و ناخواسته در ظلمت و سیاهی شبهای خودپرستی و انانیت خویش بیشتر از پیش فرو میغلطد. اگر نبود جاذبه آفتاب، شاید دیگر نور و روشنایی در قاموس فرهنگ لغت بشر معنایی نداشت.
انسان خاکی نیز در ایام ظلمت خود محوری و خود پرستی اش کم از کره خاک ندارد، هر گاه که از آفتاب حقیقت روی تافته و دل در گرو مشتی خاک نهاده، کورکورانه بر گرد هوی و هوس خویش طوافها میکند. آن گاه که پیوند فطرت از آفتاب حقیقت گسسته است سر در سراشیبی ظلم و ستم و جنگ افروزی نهاده است. اگر نبود جاذبه بی کرانه لطف و رحمت حق، جهان کلاف سر درگمی بیش نبود.
از آن روز که جهل و خشم درهم آمیختند، تا جنگ و تجاوز فرزند نا مشروع این پیوند نامیمون متولد شود، تا انسان بریده از فطرت را در گرداب هولناک شقاوت و بدبختی رهنمون سازد.
دنیا همواره آبستن حوادثی هولناک از ظلم و جنایت و شقاوت بوده و شیطان دایره دار این عرصه نابرابر و انسان قربانی کفر و عناد شیطان. چرا که شیطان در تنهایی کبر و خود پرستیاش کسی را جز خود نمیبیند و نمییابد. او در این بن بست وحشت زا میکوشد انسان غافل را با نافرمانی فرمان خدا، خلق را به مبارزه با خالق خویش برانگیزد تا شاید کینه دیرینه خویش را از این دشمن مقتدر و کهن فرونشاند و از بن بست غرور و خود پرستی راهی به بیرون باز کند.
در قاموس خلقت، جنگ واژهای نامیمون و نامبارک است. شرارههای این بزم ویرانگر از آتشفشان جهنمی قهر و غضب شیطان بر سرنوشت بنی آدم فوران میکند. شدت این آتش افرزوی زمانی فرو خواهد نشست که از میان شعلههای آن نالههای جانکاه درد و رنج انسانها بالا برود و گوش شیطان را نوازش دهد. گویی این نواهای جان خراش آهنگیست دل انگیز که با زنگ بیدار باش آن چهره کریه شیطان از پشت ابرهای غلیظ آشوب و هرج و مرج شیطنت شیاطین نمایان میشود. اگر گوشها شنواتر بود و چشمها بیناتر، از پشت این گرد و غبار ظلمتزا میتوانستیم قهقهی مستانه و کریه شیطان را در میان غریو غرش توپها و موشکها و بمبهایی که بر سر انسانیت میبارد به راحتی شنید.
ورای ظاهر زشت، نازیبا و غیر انسانی جنگها، گاه مبارزات ملتها درونمایهای زیبا و انسانی به خود میگیرد. هر گاه نزاع و کشمکش انسانها بر سر مطامع دنیوی در گرفته، گروه غالب منفور و گروه مغلوب مقهور. اما مبارزات ملتها صحنه بروز جوهر انسانهاست. کوره گداخته شدن و محک خوردن ایمان و اراده و اخلاص. اینجاست که هرگاه ملتی و گروهی برای دفاع از ایمان و عقیده به میدان نبرد آمده در حالهای از قداست و پاکی در برابر ظلمت جهان درخشیده است.
تاریخ درسهایش تکرار میشود. برای تجربه اندوختن، و چه هزینهها که این آزمودن آزمودهها ندارد!
تاریخ پستی و بلندی بسیار دارد اما خوش آن کس که در درس تاریخ نامش و یادش بر قلهها حک شده باشد. انسان یک بار در قله تاریخ فرود آمده، آنگاه که از بهشت رانده شد، اما یک بار نیز بالا رفت و در بهشت قرب ابدی جای گرفت. آن پایین آمدن اینگونه بالا رفتنی هم دارد. آمدن و رفتنی که شیطان را مات و مبهوت کرده است. قرعه فتح این قله به نام فرزند زهرا (سلام الله علیها) خورد. این بنی اسماعیل بودند که قربانیشان پذیرفته شد و بنی اسرائیل را در آتش حسادت سوزاند!
اما تاریخ هنوز قلههای بسیار دارد که باید فتح شوند. اینبار قرعه به نام ملتی به پا خواسته خورد . ملتی که اوج جوانی انقلابش وسرنوشتش با جنگی خانمانسوز گره خورد. جنگی که از میان خرابههای آن ملتی بزرگ قامت بر افراشت.
آری آنگاه که عقیده و ایمان ملتی تا اعماق وجودش پیوند خورده باشد عقل و اندیشه را جایی برای جولان نیست. اندیشهای که به خود میخواند نه خدای خود! این جهاد مقدس بود نه به خاطر مشتی خاک و برتری نژاد و منافع قومیت، که برای عقیده بود.
آنان که سر در سودای غصب این مرزو بوم و غارت سرمایههای مادی و معنوی این مرز و بوم را داشتند، چه زود سردی و سنگینی سیلی غیرت و شجاعت فرزندان پیر جماران را بر صورت شان احساس کردند و بر جان خصم آلودشان آتش انتقام افروخت.
جنگ بهانه ای بود تا در لهیب آتش کوره نبردی سهمگین، گوهر دیانت و انسانیت این ملت جلائی بخورد و بدرخشد. دفاع مقدس آزمونی بود بس بزرگ به وسعت تمامی مرزهای این خطه گلگون تا آزمودهتر شوند جوانانشان برای نبردهایی سهمگینتر!
بسیار "خطر" باید تا "پخته" شود "خامی"!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک